خودت را به دیگران قرض بده، اما به خودت ببخش
نیچه در «چنین گفت زرتشت» پیامبر کهنسالی که به کمال رسیده را تصویر میکند که از کوه پایین میآید تا آنچه یافته را با مردم در میان بگذارد. زرتشت سخن سر میدهد که: «تصور کنید شبحی شبانه بالای سرتان میآید و میگوید از حالا هر چه تاکنون زیستهای، همهی دقایق و اتفاقات و کارها، از برگی که میافتد تا عنکبوتی که میرود، تا ابد تکرار میشود.»
آن وقت زرتشت میپرسد: «آیا دندان میسایید و شبح را لعن میکنید یا او را فرشته مهربان میخوانید؟
اگر این فکر برایتان تبدیل به دغدغه شود، میتواند شما را به چیزی که واقعا هستید تبدیل کند، یا درهم شکند.»
این نوشتههای نیچه و این آزمون فکری، احتمالا یکی از موثرترین چیزهاییست که ما را با خودمان مواجه میکند. میتوانیم زندگی زیستهمان را تا ابد تکرار کنیم؟ اگر جواب نه باشد، یعنی خودمان را زیر خروارها چیزهایی که مال ما نیست دفن کردهایم. یعنی خودمان را زندگی نکردهایم. کارهایی که میتوانیم تا ابد تکرارشان کنیم، ما را خودمان میکند. به گمانم بزرگترین ترس ما از مرگ نه اینکه نابود میشویم، بلکه این است که به موقع نمیریم. چرا که من یکی میخواهم خالی بمیرم. برای مرگ کلبهای ویران به جا بگذارم. استعداد، احساس یا کاری را با خودم دفن نکنم. چه چیز وحشتناکتر از پر مردن است؟ فیلم «زندگی من» گدار راجع به همین است. گدار در دوازده پرده زندگی نانا - با بازی آنا کارینا - دختری که قلبش برای بازی در سینما میتپد را تصویر میکند. ماجرا این است که نانا خودش را میفروشد. استعدادها و حرفها و چیزها درونش میمانند. گدار به گمانم مرثیه میگوید. مرثیه برای تمام ما. که شبح را به خواب دیدهایم و جوابمان نه بوده.
یادم نیست این جمله از تارکوفسکی است یا برگمان، «گدار هر روزی که فیلم نمیسازد، به دنیا ظلم میکند.»
فیلم با این جمله از مونتنی آغاز میشود، که نیچه او را نیرومندترین جانها خوانده بود:
«خودت را به دیگران قرض بده، اما به خودت ببخش.»
پیشنهاد من برای جمعهتان:
فیلم را ببینید.
بعد موسیقی متن فیلم را از اینجا دانلود کنید و بشنوید.
بعد میتوانید رقص بینظر آنا کارینا در فیلم را دوباره از اینجا ببینید.
روزنوشتها | | نظرات
بد باید بد بماند، وگرنه بدتر میشود (پلیلیست جمعهها ۲)
پلی لیست جمعهها، معمولا حاوی یک عکس، بریدهای از یک کتاب و یک پلی لیست از موسیقیهاییست که در هفتهی گذشته، نویسنده دلش نیامده تکخوری کند. میخواهم پلیلیست جمعه دفترچه ثبتی باشد برای چیزهایی که روزی دوستشان داشتهام.
یک بار نوشتی میخواهی وقتی مینویسم کنارم بنشینی. یادت باشد، در این صورت نمیتوانم چیزی بنویسم (به هرحال نمیتوانم زیاد بنویسم.) ولی در آن صورت دیگر ابدا قادر به نوشتن نخواهم بود. نوشتن یعنی گشودن بیش از اندازهی خود؛ یعنی نهایتِ صداقت و شیفتگی که خیال میکنی در روابط انسانی آن گم شدهای، پس تا زمانی که آگاه هستی، همیشه از آن ابا داری - چون هرکسی تا زمانی که زنده است، میخواهد زندگی کند - این صداقت و شیفتگی به هیچ وجه برای نوشتن کافی نیست. آنچه از این سطح برای نوشتن بر میداریم - وقتی راه دیگری نباشد و چشمههای عمیقتر سکوت کنند - هیچ است و در آن لحظهای در هم میریزد که یک حس واقعی سطح بالا را به لرزه در آورد. به این خاطر آدمی، هنگام نوشتن هر چقدر هم تنها باشد، کافی نیست، به این خاطر وقتی مینویسد، اطرافش به قدر کافی نمیتواند ساکت باشد و شب خیلی کم، شب است. به این خاطر هیچگاه وقت کافی در اختیار انسان نیست، چون راهها طولانیاند و آدم به سادگی گمراه میشود، حتی گاهی، میترسد و دوست دارد - بدون اجبار و وسوسه - به عقب برگردد (میلی که بعدها سخت به کیفر میرسد) مثل زمانی که ناغافل بوسهای از دوستداشتنیترین لبها دریافت میکند! اغلب فکر میکردم بهترین شیوهی زندگی برای من نشستن در درونیترین اتاقک یک انباریِ وسیع و بسته با نوشتافزار و یک چراغ است. برایم غذا بیاورند و آن را همیشه در فاصلهی دورترین نقطه از اتاق من و پشت آخرین در انباری بگذارند. راه رسیدن به غذا تنها از زیر سقفهای قوسی شکل با قدم زدنم باشد. بعد به پشت میز برگردم، به آرامی و سنجیده غذا بخورم و بلافاصله شروع به نوشتن کنم. چه چیزها مینوشتم! از چه عمقی بیرونشان میکشیدم! بدون زحمت! چون تمرکز کامل زحمتی نمیشناسد. فقط اینکه شاید زیاد به آن عمل نمیکردم و چه بسا همان اولین ناکامی که در چنان وضعی اجتنابناپذیر است، به ناچار مرا به دیوانگیِ محشری میکشاند.* [کافکا به فلیسه، از ۱۴ به ۱۵ ژانویه ۱۹۱۳]
*از نوشتن / فرانتس کافکا / ترجمه ناصر غیاثی
آنکه در جستن آنی، آنی (پلیلیست جمعهها ۱)
تصمیم دارم، جمعهها اینجا دفترچه یادداشت آنلاینی باشد از مناسبترین بخشهایی که خواندهام و شنیدهام. معمولا «پلیلیست جمعهها» حاوی عکس، بخشی از یک کتاب و یک پلیلیست از موسیقیهاییست که نگارنده دوست نداشته است تکخوری کند. جمعهی اول، راجع به ذن است. طریقت ذن، نقطهی برخوردی از فلسفهی تائو چین و بودیسم هندی است. طریقتی که فکر میکند میشود آدمها را رها کرد. فلسفهای شرقی که بر رهایی تمرکز میکند. بر عکس غربیها که راز و رمز زدایی میکنند، شرقیها عاشق راز اند. به گمانم به همین دلیل است که در مجموع شرقیها عاشقترند. در راز عشق شناور میشوند. آنطور که سهراب میگفت: «کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم.»
پس، هنگامی به مقصود میرسیم که به روشنی فهمیده باشیم که تمام کارهای عمدی انسان، آرزوها، آرمانها، حیلهها، عبث و بیهودهاند. در تمام جهان، درون و بیرون، چیزی وجود ندارد که بتوان بر آن تکیه زد و کسی وجود ندارد که بتواند روی چیزی تکیه زند. این مسئله از راه آگاهی روشن از هرآنچه که ارائه راهحلی، یا موجد واقعیتی معتبر به نظر میرسد، و از راه عقلی که دارای قوه درک مستقیم است و «پراجنا» نامیده میشود و هر چیزی را با بینش نسبی میبیند آشکار شده است. در چشم پراجنا، وضع انسان مانند آن است که بخواهند تشنگی را با آب نمک فرو نشانند؛ دنبال کردن هدفهائی که بالمال دنبال کردن هدفهای دیگری را ایجاب میکند، چنگ انداختنی است بر عینیاتی که سیر زود گذر زمان آنها را به بیاساسی و نااستواری غبار در میآورد. همان کسی که تعاقب میکند، همان کسی که میبیند و میداند و آرزو دارد، همان نفس درونی و جوهر باطنی، وجودش فقط نسبت به موضوعات بیدوام مورد تعاقبش بستگی دارد. به عبارت دیگر نفس درونی، فقط نسبت به موضوعات بیدوامی که دنبال میکند وجود دارد. او میبیند که چنگ اندازیاش بر دنیا، خفه شدن خودش است. فشردن گردن خویش است به دست خویش. فشردنی که او را از همان زندگیای هم که آنطور آرزوی رسیدن به آن را دارد، محروم میکند؛ و راهی برای بیرون شدن وجود ندارد، راه گریزی نیست، راهی که او بتواند برای فرار از این تنگنا در پیش گیرد وجود ندارد، راهی که به دلخواه و به اختیار او باشد در برابرش نیست. و به اصطلاح نه راه پیش داد، نه راه پس… اما، کو آنکه میخواهد بیرون شود؟ لحظهای فرا میرسد که مسئله آگاهی از تله گریز ناپذیری که در آن ما، در عین حال هم تلهانداز هستیم، هم به تله افتاده، به نقطهی شکنندهای میرسد. انسان میتواند بگوید که آن آگاهی «میرسد» یا «عمل میآید» و ناگهان آنچه را لانکاواتارا سوترا «نوعی چرخش در ژرفترین مقر آگاهی» یا «از این رو به آن رو شدن عمیقترین موضع آگاهی»اش مینامد، اتفاق میافتد.*
*کتاب طریقت ذن / نوشتهی آلن واتس / ترجمه دکتر هوشمند ویژه